سرچشمهی «نه»ی بشری | ويلهلم رايش
بُريدهيی از يک شعر ِ ؤيليام بْليک، آمده در سرآغاز ِ کتاب ِ کودکان ِ آينده. |
هنگامی که کودکی زاده میشود، از زهدانی گرم، ۳۷ درجهی سانتيگراد، به دوروبر ِ ۱۸ يا ۲۰ درجهی سانتيگراد میآيد. اين به اندازهی کافی بد است. شوک ِ تولّد . . . به اندازهی کافی بد. امّا میتوانست از آن جان ِ سالم به در برد اگر بعدی رخ نمیداد: چنانکه بيرون میآيد، از پا برمیدارندش و بر کفل سيلی میزنندش. نخستين خوشامدْ سيلیيیست. خوشامد ِ بعدی: از مادر میگيرندش. درست؟ از مادر میگيرندش. از شما میخواهم که اينک گوش فرادهيد. صد سال ِ ديگر باورنکردنی خواهد بود. از مادر میگيرندش. مادر نبايد بچّه را لمس کند يا ببيند. بچّه هيچ تماس ِ تنانه ندارد پس از آنکه برای نُه ماه در دمايی بسيار بالا تماس ِ تنانه داشته—آنچه ما «تماس ِ تنکارمايهای[۱]ی اُرگونوتيک[۲]» میخوانيم، کنش ِ ميدانیی ميان ِ آنان، گرمی و حرارت. وانگهی، يهوديان دوروبر ِ شش يا هفت هزار سال ِ پيش چيزی باب کردند. و آن ختنه است. من نمیدانم که چرا باب کردندش. هنوز معمّايیست. آن نرهی بينوا را بگير. کاردی بردار—درست؟ و شروع کن به بريدن. و همه میگويند، «درد ندارد.» همه میگويند، «نه، درد ندارد.» میفهميد؟ اين بهانهيیست، البتّه، ترفندی. آنان میگويند که پوششهای دارای عصب هنوز پرورش نيافتهاند. بنابراين، حسّيافت ِ اعصاب هنوز پرورش نيافته. بنابراين، کودک دردش نمیگيرد. اين ديگر مصيبت است! ختنه يکی از بدترين رفتارها با کودکان است. و بر آنان چه میگذرد؟ شما فقط نگاهشان کنيد. آنان نمیتوانند با شما حرف بزنند. فقط جيغ میزنند. آنچه میکنند اين است که خود را در هم میکِشند. میتَرَنجند، از آن جهان ِ زشت به درون میگريزند. بسيار زمخت بياناش میکنم، امّا میفهميد که منظورم چیست. باری، خوشامد اين است: گرفتن ِ وی از مادر. مادر نبايد ببيندش. بيستوچهار يا چهلوهشت ساعت، هيچ نخورد. خب؟ نره بريده شود. و سپس بدترين میآيد: کودک ِ بينوا، شيرخوارهی بينوا، پيوسته میکوشد که دست دراز کند و چيزی گرم بيابد، چيزی که محکم به آن درآويزد. پيش ِ مادر میرود، لبهايش را بر نوکپستان ِ مادر مینهد. و چه رخ میدهد؟ نوکپستان سرد است، يا برنمیخيزد، يا شير نمیآيد، يا شير خراب است. و اين کمابيش عادیست. يک مورد از هزار تا نيست. ميانگين است. عادیست. پس آن شيرخواره چه میکند؟ به آن چگونه پاسخ میدهد؟ از جنبهی زيستکارمايهای[۳] ناچار است که به آن چگونه پاسخ دهد؟ نمیتواند پيشتان بيايد و بگويدتان، «وای، گوش بده، من خيلی رنج میبرم، خيلی.» در کلام «نه» نمیگويد، میفهميد، امّا موقعيّت ِ عاطفی همان است. و ما اُرگونوميستها[۴] اين را میدانيم. اين را از بيمارانمان درمیيابيم. اين را از ساختار ِ عاطفیشان درمیيابيم، از رفتارشان، نه از کلمههايشان. کلمهها نمیتوانند بياناش کنند. اينجا، در سرآغاز، بدخواهی پرورش میيابد. اينجا، «نه» پرورش میيابد، «نه»ی بزرگ ِ بشريّت. و آنگاه شما میپرسيد که چرا جهان درهمبرهم است.
[۱] body energy: (مربوط به) انرژیی بدن.
[۲] orgonotic: مربوط به اُرگون.
[۳] bioenergetically: از جنبهی مربوط به زيستانرژی.
[۴] orgonomists: کسانی که دربارهی اُرگون مطالعه يا تحقيق میکنند.
اين ترجمهيی بود از نخستين فصل ِ کتاب ِ کودکان ِ آينده: بر پيشگيری از آسيبْگان ِ جنسی از ويلهلم رايش، از روی متن ِ انگليسی با نظری به ترجمهی آلمانی. برای معرّفیی کوتاه ِ زندگی و انديشهی رايش و مفهوم ِ اُرگون به فارسی، نگاه کنيد به «ويلهلم رايش؛ لیبيدو و انقلاب».
سلام، من به شکل جدی مباحثی که در مورد ختنه مینویسی رو در توئیتر و وبلاگت چک میکنم. کاش ایمیلی برای تبادل نظر و صحبتکردن معرفی میکردی تا در این مورد سوالات که دارم را با شما مطرح و در مورد بعضی مسائل راهنمایی بگیرم.
پاسخحذفعلاوه بر مسئله ختنه، پیشنهادها و معادلهایی که در زبان فارسی مطرح میکنی نیز برای من جالب است.