قلفهی آرمانی در يونان ِ باستان: زيباحسّيک ِ تناسلیی نرينه | فردريک ام. هاجز
يکی از پندارههای مکرّر در فرهنگهايی که در آنها ختنهی
کودکان معمول است اين است که ختنه جهاز ِ تناسلی را زيبا میکند، يا، به بيان ِ
ديگر، جهاز ِ تناسلیی دستنخورده يا «ختنهنشده» پيش ِ جهاز ِ تناسلیی ختنهشده
زشت است (منظور از «ختنهی کودکان» تنها ختنهی کودکان ِ نرينه نيست: در آفريقا، برای نمونه، بسياری بر اين باورند که ختنهی
مادينه جهاز ِ تناسلیی مادينه را زيبا و جذّاب و «تر و تميز» میکند). دربارهی ختنهی پسران، به نظر میرسد که صنعت ِ عمدتاً آمريکايیی هرزهنگاری پندارهی يادشده را اينجا و آنجا رواج داده باشد. در رسانههای اجتماعی، بسياری از هواداران ِ ختنهی پسران ديدههايشان از
«پورن» را چونان گواه ِ جهانی بودن ِ ختنه يا آرمانی بودن ِ نرهی ختنهشده پيش میکشند.
آنان دشوار میتوانند حدس بزنند که، بهتقريب، تنها ۳۰٪ از مردان در جهان ختنهشدهاند
که دوروبر ِ ۸۳٪ از آنان مسلمان يا يهودی وگرنه آمريکايیاند، و شگفتزده
میشوند اگر بدانند که ختنهی نرينه، در تاريخ ِ درازش، از جمله، شيوهيی برای
زشت کردن ِ تن و مهار کردن ِ شهوت ِ جسم بوده است.
از ديگر سو، برخی در توجيه ِ ختنه کردن ِ پسران آن را
با واکسن زدن به کودکان قياس میکنند. گذشته از ديگر تفاوتهای مربوط ِ دو عمل، که
قياسشان را معالفارق میکنند و موضوع ِ اين نوشته نيستند، واکسن هيچ تغيير ِ
شکلی در تن ِ ديگری پديد نمیآورد، در حالی که ختنه شکل ِ «خصوصی»ترين اندامهای
شخصی ديگر را بدون ِ اجازهاش برای هميشه تغيير میدهد. اين تغيير نه تنها در بسياری از موردها با پسند
ِ سپسين ِ شخص نمیخوانَد (به اين گواهی که هزاران تن از مردان ِ ختنهشده
در کار و کوشش برای «بازسازی»ی صوریی پيشْپوسْت[۱] ِ خود به روشهای زمانبَر و طاقتفرسايند)،
بلکه تداعيها و نشانگريهايی فرهنگی داشته و دارد که میتوانند با ارزشهای او در
بزرگسالی سراسر ناسازگار باشند.
متن ِ پيش ِ رو، ترجمهی گزيدهی مقالهيی از فردريک ام. هاجِز (صصـ. ۳۷۵-۳۸۸، بی پانويسها)، به مطالعهی بخشی از نشانگريهای فرهنگیی ختنهی نرينه در يک زمينهی
تاريخیی ويژه، يونان ِ باستان، میپردازد، و در نسبت با موضوعی ويژه: حسّ ِ زيبايی، و دانش و فلسفهی
آن، زيباحِسّيک[۲]. گفتآوردها از متنهای کلاسيک گهگاه به همسنجی با ديگر ترجمههای انگليسیی
در دسترس به فارسی درآمدهاند. در يک مورد، ترجمهی ديگر پايه قرار گرفته،
که برايش لينکی به دست دادهام. ديگر لينکها، نيز، از مناند. متن ِ اصلی هيچ
تصويری ندارد، امّا دربردارندهی ارجاعهايی به کارهای هنریی گوناگون است که
اينجا، از پی ِ آن ارجاعها و در دو مورد (شکلهای ۱۰ و ۲۱) از پی ِ لينکهای يک نسخهی آنلاين از مقاله، از منبعهای گوناگون، فراهم آمدهاند. برای ديدن ِ تصويرها در ابعاد ِ بزرگتر میتوانيد بر آنها کليک کنيد. م مخفّف ِ ميلادی و پم مخفّف ِ پيش از ميلاد است.
درآمد
شکل ِ ۱. پيشپوست ِ نابازکشيدنی[۳]ی پسر ِ شيرخواره (بهنجار برای سنّ) [منبع].
|
هنجاری زيستی در هومو ساپينس است که، در جوانی، آن بخش ِ به قلفه
معروف ِ نره بسيار به درازاهای چشمگير میرسد، چنانکه فراوان نمايندهی بيش از
سهچهارم ِ درازای نره است. [شکل ِ ۱] اين بوده[۴]ی کالبدشناختی بی پيامدهای فرهنگی يا
هنریاش نيست. کِی. جِی. دوور، در مرورش
بر تصويرهای فالوس در گلدانْنقّاشی[۵]ی يونانی، گزارش میکند که مشخّصهی وانِگارهها[۶]ی
موضوعهای جذّاب، فضيلتمند، پهلوانی يا خُدايی قلفهيیست که میتواند تا سهچهارم
ِ همهی درازای نره را در بر گيرد. اين میتواند نمايش ِ دقيق ِ هنجاری قومی
باشد؛ آرمانیسازیی فراخدامن و از لحاظ ِ فرهنگی نشانگرانهی نره؛ يا، در برخی
موردها، نمايش ِ قلفهيی که عمداً درازش کردهاند. ماجرا هرچه، قلفهی متناسب قلفهی
درازتر بود، با نوکداریی متمايزش.
نمايش ِ شمايلنگارانه[۷]ی اين مشخّصهی بهينیی نرينه را در شاهکار ِ معروف
ِ گلداننقّاشیی سرخشکل ِ آتيکايی، که جِی. دی. بيزلی به نقّاش ِ سوسياس نسبتاش داده، میتوان
ديد، که در آن آخيلّئوس بازوی زخمیی پاتروکلوس را میبندد. [شکل ِ ۲] پيشانيگی[۸]ی پاتروکلوس و آرايش ِ خطّیی لنگها و بالاتنهاش نگاه را متوجّه ِ نرهاش
میکند، که برجستهترين مشخّصهاش قلفه است، که زيبنده بر پای راستاش افتاده
است. اين نيز قرارداد ِ گلداننقّاشیست که، حتّا در حالت ِ نعوظ، قلفهی
سرمشقهای زيبايیی نرينه بايستی تناسباش با باقیی نره را بازدارد؛ ازينرو، به
رغم ِ نعوظ، کمابيش در همهی موردها آن را بازنکشيده[۹]، دراز، و نازکانه نوکدار مینمايند. [شکل ِ ۳]
آن ارزش ِ ويژه که در فرهنگ ِ يونانی به قلفه میدهند در نِوِشْتارْگان[۱۰] ِ پزشکی
بازتاب میيابد، آنجا که جالينوس (دوروبر ِ ۱۲۹-۲۱۰ م.) آن را به بودن در ميان ِ زينتهای
تن با درخشانترين کارايی گزين میکند:
طبيعت از فراوانیاش
همهی عضوها را، بويژه در مرد، زينت میدهد. در بسياری از بخشها زينتدهیی
هويدا در کار است، گرچه درخشندگیی کارايیشان گهگاه آن را تيرهوتار میکند.
گوشها زينتدهیی آشکار را نشان میدهند، و چنين میکند، به گمانام، پوست ِ موسوم به قلفه [πόσθη] در پايان ِ نره و گوشت ِ سُرين.
جالينوس اينجا حاضر میشود که به درازای قلفه اشاره نکند تا ستايشاش از آن را بیچندوچون بگذارد، امّا برايمان به هر رو گواهی قدرتمند بر اين بوده فراهم میکند که يونانيان قلفه را برای حُسنهای خودش ارج مینهادند، در حالی که همزمان از آن ديگر جنبههای زيبايیی نرينه را تداعی میکردند. [شکلهای ۴-۹]
شکل ِ ۶. پيکرهی ب از برنزهای رياچه، دوروبر ِ ۴۵۰ پم.
|
شکل ِ ۸. پيکرهی برنزیی يک جوانمرد [منبع]، ۳۳۰-۳۴۰ پم.
|
شکل ِ ۹. فرمانروای تِرمه [منبع]، سدهی دوم پم.
|
چنانکه نشان خواهم داد، ترجيح ِ زيباحسّی[۱۱]ی قلفهی درازتر ِ نوکدار بازتابی از يک آيين[۱۲] ِ ژرفتر ِ دربردارندهی هويّت ِ فرهنگی، اخلاق، شايستگی، فضيلت، زيبايی، و تندرستیست. بهفراخور، نقض ِ اين آيين با کابوس ِ قلفهی کاسْتيدار از راههای فردی، سياسی، قانونی، و پزشکی چاره میشد. اينجا چون جاهای ديگر، پزشکی ارزشهای فرهنگی و کاربست ِ سياسیشان را تقويّت میکرد.
پُسْثه و آکْروپُسْثيون
چنانکه از فرهنگی که قلفه را ارزش مینهاده انتظار میرود، زبان ِ يونانی اين
احترام را با ترمشناسی[۱۳]ی دقيق بازمیتابيد. يونانيان قلفه را مرکّب از دو ساختار
ِ متمايز میدانستند: پُسْثه (πόσθη) و آکْروپُسْثيون (ακροπόσθιον). پسثه نام ِ آن بخش از قلفه است که حشفه را میپوشاند،
امّا نويسندگان ِ يونانی گاهبهگاه اين واژه (يا هر يک از صورتهای مختلفاش، چون πόσθιον يا ποσθία) را در معنیيی عام به کار میبردند
تا به سرتاسر ِ قلفه يا، توسّعاً، به سرتاسر ِ نره اشاره کنند. آکروپسثيون (يا
هر يک از صورتهای بديلاش، چون άκροποσθία يا άκροποσθίη) نام ِ پارهی نوکدار و
لولهای و بصراً معرّف ِ قلفه است که آنسوی حشفه گسترش میيابد و در دهانهی قلفه
پايان میگيرد. هنگامی که از نمايش ِ شمايلنگارانهی قلفهی دراز سخن میگوييم،
در واقع از آکروپسثيون ِ دراز سخن میگوييم، زيرا پسثه هرگز نمیتواند
درازتر از پهنهی رويهایی تغييرناپذير ِ حشفه باشد که در زير ِ آن است. روفوس ِ اِفِسوسی، پزشک ِ دوران ِ فرمانروايیی ترايانوس (۹۸-۱۱۷ م.)، نره را بهفراخور وصف
میکند:
نوک ِ تنه را حشفه
[بالانُس] میخوانند، و پوست ِ دور ِ حشفه را قلفه [پسثه] [میخوانند]،
و نهايت ِ قلفه را آکروپسثيون میخوانند.
در گزينگويههای بقراطی، آکروپسثيون به داشتن ِ طبيعتی ويژه معرّفی میشود:
هنگامی که
استخوان، غضروف، زردپی، بخش ِ باريک ِ آرواره، يا آکروپُسْثيه فصل میشود [διακοπή]، آن بخش نه میرويد نه وصل میشود.
اين
گزينگويه، که محتملتر است بازتابی از محدوديّتهای جرّاحیی ترميمی در سدهی پنجم ِ پيش از ميلاد باشد، به نظر میرسد به اين اشاره داشته باشد که آکروپسثيون
ِ کاملاً فصلشده (ختنهشده) را نمیتوان کاميابانه به آن نره بازبست که از
آن قطع شده است. شرح ِ هفتمسدهایی سْتفانوس ِ آتنی، که به دوپارگیی خون در
برابر ِ منی در نظريّهی جنينشناسیی جالينوسی ارجاع میدهد، توضيح میدهد که آکروپسْثيون
وصل نمیشود يا نمیرويد زيرا خاستگاهاش منیست. ارسطو، برخوردار از امتياز ِ
نزديکتر بودن ِ دوران ِ زندگیاش به آن دوران که در آن گزينگويهها نخست پيدا
شدند، میکوشد که با کالبدشناسیی همسنجشی[۱۴] توضيحاش دهد:
پلکها از پيچهيی
پوستی ساخته شدهاند؛ و اينکه، نه آنها نه قلفهی دارای ساختار ِ همانند، به محض ِ
اينکه بريده شوند ديگر وصل نمیشوند ازينروست که از پوست ساخته شدهاند و دارای گوشت
نيستند.
گرچه در سدههای پَستَر پزشکان ِ يونانی نشان دادند که آکروپسثيون ِ فصلشده
را میتوان ترميم کرد—دستکم در معنیيی محدود—آن معنیی ژرفتر که
زيربنای اين گزينگويه است اين است که آکروپسثيون و ساختارهای کالبدشناسانه و پيکرشناسانه مشابه، چون پلک، خصلتهايی مشترک دارند—که بدينسان شالودهی دانشیی
استواری برای گراميداشت ِ مشترک ِ ازپيشموجود ِ قلفه فراهم میکند.
ارجاعهای مثبت به قلفه در نوشتارگان
اهمّيّت ِ فرهنگیی قلفه در نوشتارگان نيز بازتاب میيابد. در قلمرو ِ لذّت،
برای مثال، قلفهی درازتر بسيار موضوع ِ علاقهی اروتيک است و نشانگر ِ نرينهی از لحاظ ِ جنسی جذّاب، چنانکه قطعهی رکيک ِ زير از لکسيفانس ِ لوکيانوس نشان میدهد:
گفتم، «آن ديون ِ نامی را که نمیگويی،
آن جوانک ِ شهوتیی شُلخايهی کوندريدهی
مصطکیخایْ را که جلق میزند و دست میمالد هرگاه که میبيند کسی نرهيی [πεώδη] بزرگ و پيشپوستی [πόσθωνα]
دراز دارد؟»
لوکيانوس اين
بوده را هجو نمیکند که قلفهی دراز بايستی چونان سرنخی ديداری عمل کند که
واکنشهای اروتيک ِ ديون را برانگيزد. برعکس، بیادبی و ناخويشتنداریی کلّیی ديون
روياروی چنان محرّکهای ديداریی خودآشکار را هجو میکند. دلخواهیی قلفهی دراز،
ازينرو، بیچونوچرا میماند.
اروتيکسازیی قلفه
در ثِسْموفوريازوسای ِ آريستوفانس نيز آشکار است، آنجا که پدرزن ِ شهوتناک،
در حالی که تنپوش ِ متعلّق به آگاثونْ شاعر ِ جوان و خوبرو را به رُخ میفشارد،
فرياد برمیآورد: «آفروديته را، از اين بوی خوش ِ پيشْپوسْتَکی [πόσθιον]
برآيد!» پُسْثيون ِ (πόσθιον) مصغّر، در برابر ِ واژهی معيار ِ پسثه، اينجا محتملتر است برای تحبيب به کار رفته باشد.
علاوه بر صورت ِ
مصغّر ِ پسثه، يونانيان صورتی برای بيان کردن ِ حالت ِ مقابل ِ آن داشتند.
در صلح ِ آريستوفانس، اسم ِ توصيفیی پُسثون (πόσθων)،
به معنیی نرينهيی با قلفهيی بزرگ، به ناميدن ِ پسری کوچک به کار رفته است: «بگو
مرا، ای بزرگپيشپوست [πόσθων]، از پدرت میسرايی؟» حاشيهنويس خاطرنشان میکند که پسثون نام
ِ خودمانیی مشترکی برای پسران ِ خردسال بوده است. جفری هندرسن، در شرحاش بر اين
واژه، توجّهمان را به اظهارنظر ِ فرويد دربارهی گرايش ِ گسترده به معادل گرفتن ِ
کودکان با اندامهای تناسلی و اندامهای تناسلی با کودکان جلب میکند. اينجا چون جاهای
ديگر، قلفه نشانهيی از همهی هستیی پسر و مَجاز ِ جزءوکلّی از همهی نره است.
اين فرارَوَند در
بندی ترغيبی در کمدیی آريستوفانس به نام ِ ابرها به روشنترين شيوه تصديق
میشود. در نخستين بخش ِ تجويزیی خطابه، استدلال
ِ بهتر ِ سقراط تقرير میکند:
اگر از توصيههايم پيروی کنيد،
و هميشه در سر داريدشان،
همواره سينهيی موجدار، پوستی درخشان،
شانههايی پهن، زبانی خُرد،
کفلی بزرگ و پسثهيی [πόσθη] ريز خواهيد
داشت.
اينجا، اشاره
به پسثه بروشنی، گرچه شوخطبعانه، يادآور ِ تصويری از سرتاسر ِ نره است،
هرچند تصويری که همرنگ ِ آرمان ِ زيباحسّیی ديدهشونده در وانگارههای خدايان و پهلوانان است. کاربرد ِ نادقيق ِ واژهی پسثه به کار ِ بافتار[۱۵] ِ شوخطبعانه
میآيد زيرا، چنانکه ديگران نشان دادهاند، يونانيان قلفهی درازتر را در نسبت با
درازای سرتاسر ِ نره بر قلفهی کوتاهتر برتری میدادند، و نرهی کوچکتر را به
کلّ بر نرهی بزرگتر. حتّا اگر استدلال میکرديم که واژهی پسثه اينجا بهدقّت
به کار رفته است، قاعدههای تناسب، چنانکه از هنر استنتاج میشوند، اقتضا میکردند
که پسثهيی ريز بخشی از نرهيی باشد که بهتناسبْ از آن هم ريزتر است.
برای مقصودهای
کمديک، نيز به نظر میرسد که قلفه میتوانسته پيوند ِ موروثیی ديداریيی میان ِ
پدر و پسر، و، به اين گنجايش، برهان ِ پدری باشد. باز در ثسموفوريازوسای،
پدرزن داستانی بامزّه میگويد که در آن دايهيی پير میکوشد اين دروغ را به مردی،
که پيشتر تحت ِ سرپرستیاش بوده، بباوراند که نه تنها زناش هماکنون کودکی زاده،
بلکه آن کودک از آن ِ اوست. فرياد برمیآورد:
تو پدر ِ يک شيری، يک شير! او از هر جهت تای توست، از جهت ِ پيشپوستکاش [πόσθιον] نيز—هم بسان ِ آن ِ توست، تابدار بسان ِ [گلآذين ِ] دُمگربهایی کاج.
با اين فرض که اين
بافتاری شوخطبعانه است که در آن قرار است شنودگاران بر ناسزايی و زبان ِ رنگارنگ
ِ پيرزن بخندند، نبايستی اين پنداره را که قلفه میتوانسته معياری باشد که همنشانیی
خانوادگی را با آن اندازه بگيرند ناسنجيده به کلّ ِ جامعهی آتنی بسط داد. با
اينهمه، ماجرا هرچه بوده باشد، مسئلهی بزرگتر اينجا فراوانیی چشمگير ِ ارجاع به قلفه
در بافتارهای گوناگون است.
کونودِسْمه چونان نگهبان ِ
اخلاقيّات ِ همگانی
ارتباط ِ ميان ِ قلفهی درازتر و آبرومندی آنچنان نيرومند احساس میشد که
يونانيان گامهايی برداشتند تا از درمعرضقرارگيریی ناخواستهی حشفه پيشگيری کنند. از
اين نظر، تصويرگریی هنریی مداوم ِ نرهی بزرگسال با آکروپسثيون ِ سخاوتمندانه
تناسبيافته چهبسا نمايندهی آرمان ِ کالبدشناختیی خاصّ ِ يونانيان باشد، امّا، در
برخی موردها، میتواند بدرستی نمايندهی نرهيی باشد که آکروپسثيوناش را با کاربست ِ پيوسته و درازمدّت ِ کشش—عمداً يا تصادفاً—دراز کردهاند. چنان کشش شايد
از بهکارگيریی کونودِسْمه (κυνοδέσμη، به طور ِ تحتاللفظی «قلّادهی سگ») آمده باشد، تسمهی چرمیی نازکی پيچيده به دور ِ آکروپسثيون که نره را
بالا میکشيد و با گرهی پروانهای بسته میشد، بسته میشد به دور ِ کمر، يا به
طريقی ديگر محکم میشد.
افسار زدن بر آکروپسثيون با کونودسمه را فراوان با دَرْفيبولايِش[۱۶] ِ قلفه اشتباه میگيرند، که هدفهای دگرسان داشت و با رخنه کردن ِ قلفه از طريق
ِ جرّاحی و بهکارگيریی سوراخهای اينسان آفريده برای درنهادن ِ گيرهيی فلزی (فيبولا)
به منظور ِ فروبستن ِ قلفه به دست میآمد. سلسوس، که کارهايش محتملتر است در دوران ِ فرمانروايیی تيبريوس (۳۷-۱۴ م.) تأليف شده باشند، ناپسنددارانه
درفيبولايش را اينچنين توصيف میکند که «به خاطر ِ آواز، يا به خاطر ِ تندرستی» بر نوجوانان اجرا میشود. اشارهيی به اين در کار نيست که ظاهر ِ نره را بهبود بخشد.
گلداننقّاشيها و پيکرهها ورزشکاران ِ برهنهی کونودسمهپوشْ فراوان تصوير
میکنند. [شکلهای۱۰-۱۲] يکی از آگاهیبخشترين نمايشهای شمايلنگارانه بر کالوکسکراتر
ِ سرخشکل ِ آتيکايیيی يافت میشود که ائوفرونيوس نقّاشیاش کرده، بازمانده از
۵۲۰-۵۱۰ پم، و ورزشکاری جوان را نشان میدهد که در فراروند ِ گرفتن ِ لبهای آکروپسثيوناش
با انگشتان ِ دست ِ چپاش و محکم کشيدن ِ قلفه است در حالی که دست ِ راستاش آماده
است تا کونودسمه را به دور ِ گردن ِ آکروپسثيون حلقه کند. [شکل ِ ۱۳]
شکل ِ ۱۳. در گومناسيون [منبع]، دوروبر ِ ۵۱۵ پم.
|
از آنجا که کونودسمه فراوان در محيطهای ورزشی ديده میشود، برخی دانشپژوهان
نظر ورزيدهاند که آن را برای ايمنیی ورزشی میپوشيدهاند—امّا، چنانکه پاؤل تْسانْکِر
دفاع میدارد، اين توضيح نمیتواند همهی بودهها را در بر گيرد. ورزشکاران تنها
گروهی نيستند که مرتّباً کونودسمهپوش وانگاشته میشدند. تعريفهای نااختصاصیی
برنوشته به دست ِ قاموسنگاران ِ باستان از مدّعای کاربرد ِ عمومیترش پشتيبانی میکنند.
برای مثال، يوليوس پُلوکس، دستوردان و سوفسطايیی سدهی دوم ِ ميلادی، صرفاً
تقرير میکند: «ريسمانی که با آن پيشپوست را برمیبندند، قلّادهی سگ میخوانند»،
در حالی که هسوخيوس، دستوردان ِ اسکندرانیی سدهی پنجم ِ ميلادی، آن را صرفاً
«بند ِ آکروپسثيون» تعريف میکند. با اينهمه، دستوردان ِ سدهی دوم ِ ميلادی،
فرونيخوس آرابيوس، در حالوهوايی ريشهشناسانه و مردمنگارانه[۱۷]، کونودسمه را
چنين تعريف میکند: «آنچه با آن مردمانی از آتيکا که حشفهشان در معرض قرار گرفته نرهشان
را میبندند. آنان نره را کوئون [سگ] میخوانند.» قاموس ِ فوتيوس (دوروبر
ِ ۸۲۰-۹۱) از اين هم فراتر میرود و بُعدی اخلاقی میافزايد، به اين تقرير که کونودسمه
«تکّهی جانورپوستیی کوچکیست که با آن قلفهی آنان، که به هنگام ِ جامه
برکندن آبروی خودشان را میبرند، بسته میشود.» فوتيوس سرشت ِ دقيق ِ اين بیآبرويی
را مشخّص نمیکند، امّا میتوانيم مسلّم بگيريم که در بيرونیشدگیی نازيبندهی حشفه است که قلفهيی کاستيدار يا لبْشُل نمیتواند از آن پيشگيری کند. کونودسمه،
پس، وسيلهيیست که با آن هر نرينهی اينچنينْ مبتلا میتواند به هنگام ِ برهنگی
ارج ِ خودش را نگاه دارد.
شکل ِ ۱۴. کوماستای بر
جام ِ سرخشکل ِ آتيکايی، دوروبر ِ ۴۸۰ پم.
|
شکل ِ ۱۵. کوليکس با نقّاشیی يک کوماستای ِ فلوتنواز، دوروبر ِ ۴۸۰ پم.
|
همچنين، در صحنههای کوموس، کوماستايان يا شادخواران ِ جاافتاده فراوان کونودسمهپوش تصوير میشوند. [شکلهای ۱۴-۱۵] يک نمونهی چشمگير پيکرهی آناکرئون ِ شاعر است، در هيئت ِ يک کوماستای، که در آن آکروپسثيوناش با کونودسمهيی بسته و برکشيده است. [شکل ِ ۱۶] با ذکر ِ اينکه اين رسم را به طور ِ گسترده میورزيدهاند، تسانکر اظهار میدارد که پيشگيری از درمعرضقرارگيریی ناخواستهی حشفه «نشانهيی از آزرم و ادب ِ چشمداشته بخصوص از شرکتکنندگان ِ پيرتر در سومپُسيون» بوده است.
شکل ِ ۱۶. آناکرئون، کپیی
سدهی دوم م.
|
ساتيرها گهگاه کونودسمهپوش نقش میشوند، گرچه نيّتْ قطعاً وانِگارِش[۱۸] ِ شوخطبعانهی تقليدی ناکامياب از کوماستايهای بشریست. [شکل ِ ۱۷] بعلاوه، چهرهی تئاتریی ساتير ِ مودامنپوش کونودسمه میپوشد. [شکل ِ ۱۸] روشنگرترين نمونهی آن را در چارتايیی تِلامونپيکرههای مرمرين ِ اَبَرزیکلان[۱۹] ِ ساتير از تئاتر ِ ديونوسوس در آتن (اکنون به نمايش در لوور) میتوان يافت که در آن کونودسمه، که بروشنی ديده میشود، به برکشيدن ِ نره، به دور ِ آکروپسثيون خِفْت افتاده، و ريسمان به کمربند ِ مودامَن محکم شده است. [شکل ِ ۱۹]
شکل ِ ۱۷. ساتيرهای شادخوار بر پْسوکتِر، دوروبر ِ ۵۰۰-۴۷۰ پم.
|
شکل ِ ۱۸. مودامن، که پريزوما (περίζωμα) میخوانندش، بر کراتر، دوروبر
ِ ۴۱۰ پم.
|
شکل ِ ۱۹. ساتير آن اَتلانت [منبع]، سدهی دوم م.
|
برای آنان که پيوسته کونودسمه میپوشيدند، کشش ِ برآينده بر آکروپسثيون اين فايده را میداشت که ماندگارانه درازش میکرد. قابلتصوّر است، پس، که دراز کردن ِ قلفه، دستکم در برخی موردها، میتوانسته هدف ِ اصلی باشد: زيباحسّيک را بهبود میبخشيدند، و اخلاقيّاتْ را پاس میداشتند.
نظرهای يونانی-رومی بر مَنْسَکهای بيگانهی قلفهبَرداری
شدّتعمل ِ يونانيان در بزرگداشت ِ قلفه با شدّتعمل ِ آنان در نکوهش ِ
برداشتناش، چنانکه در برخی جماعتهای پراکنده در سرتاسر ِ کنارههای جنوبشرقیی
جهان ِ شناختهشده ورزيده میشد، برابری میکرد. در واقع، نويسندگان ِ پزشکی چون
اُريباسيوس و پاؤلوس ِ آيگينايی فقط يک کاربرد ِ پزشکی برای ختنه يافتند، و از
آن تنها چونان بخشی از چارهسازیی جرّاحانهی موردهای هولناک ِ قانقاريای نره ياد
کردند. سلسوس همانندانه تقرير میکند:
گهگاه با
شکلگيریی چنان قرحهيی نره به زير ِ پيشپوست آنچنان خورده میشود که حشفه وامیافتد؛
در اين مورد خود ِ پيشپوست را بايد دورتادور بُريد. قاعده اين است، هرگاه حشفه يا
هر بخش از نره واافتاده باشد، يا بريده شده باشد، که پيشپوست را نبايستی نگه
داشت، مبادا که تماس يابد، و به قرحه بچسبد، چنانکه سپس نتواند پس کشيده شود، و فراتر
شايد بتواند ميزراه را بند آورد.
اين نمونهی کمياب از ختنهی پزشکی بروشنی در هيچ بافتاری پايهيی عقلانی
برای قطع ِ بيحساب ِ قلفهی درست ِ شيرخوارگان ِ تندرست نيست.
يونانيان به هر پايهی عقلانیی دينی که برخی اجنبيها در تلاش برای توجيه ِ منسکهای خونين ِ نرهکاهیشان به کار میبردند بسيار بدگمان بودند. تاريخ ِ هرودوت
(۴۸۴-۴۲۰ پيش از ميلاد) کهنترين متن ِ يونانیست که وَرزه[۲۰]ی مثلهی تناسلی به
درجههای گوناگون، چون ختنه را، گزارش میکند. هرودوت ختنه را به کولخيسيان، اثيوپياييان،
فنيقيان، سوريان، و ماکرونها نسبت میدهد، چنانکه به کاست ِ کاهنان ِ مصری. او، با
اينهمه، همچنين گزارش میکند که نفوذ ِ سلامتبخش ِ فرهنگ ِ يونانی فنيقيان را بر
آن داشت که ختنه رها کنند. در قطعهيی بارهابازگوشده، که هميشه بيرون از بافتار
نقلاش کردهاند، هرودوت جهان ِ سرـته ِ کاست ِ کاهنان ِ مصری را با ناپسندداشت ِ
آشکار وصف میکند:
هر جای ديگر در
جهان، کاهنان موی دراز دارند، امّا در مصر آنان سرهايشان را میتراشند. در زمان ِ
سوگواری، جای ديگر رسم است که داغديدهترينان مويشان را بزنند؛ در مصر، با اينهمه،
در دورهيی که از پی ِ مرگی میآيد، آنان میگذارند که هم مويشان برويد هم ريششان،
در حالی که پيشتر تراشيده بودندشان. هر جای ديگر در جهان مردم جدا از جانورانشان
میزيند، امّا جانوران و آدميان در مصر با هم میزيند. ديگر مردم به جو و گندم ِ
عادّی زندهاند، امّا مصريان تحقيرآميز میدانند که اين غلّهها را خوراک ِ اصلیی
خود سازند؛ خوراک ِ اصلیی آنان گندم ِ پوستکنده است، يا «اِمِر» چنانکه گهگاه
معروف است. آنان با پاهايشان خمير و با دستهايشان خاکرُس ورز میدهند، و با
دستهايشان سرگين نيز برمیدارند. ديگر مردم، اگر مصريان در آنان نفوذ نکرده باشند،
اندامهای تناسلیشان را در حالت ِ طبيعیشان وامیگذارند، امّا مصريان ختنه میکنند.
سپس در بند ِ بعدی، هرودوت افشاگری دربارهی ختنهی کاهنان را تکرار میکند و
آن را در بافتار ِ سختگيریی کيشیی نفوذناپذيرشان جای میدهد:
از آن رو که
آنان بیاندازه، بيش از هر مردم ِ ديگری در جهان، ديندارند، رسمهايی دارند که در پی میآيد.
هرکس، بی هيچ استثنايی، هر روز جام ِ مفرغين را که برای نوشيدن به کار میبرد پاک
میسايد. رداهای کتانی که میپوشند هميشه تازهشستهاند؛ اين چيزیست که دربارهاش
بسيار مشکلپسندند. نگرانیشان برای پاکيزگی همچنين توضيح میدهد که چرا آنان ختنه
میکنند، چه پاکيزگی را بيشتر ارزش مینهند تا برازندگی را.
لحن ِ طعنآميز
ِ اين قطعه، که تاکنون درکی کممايه از آن داشتهاند، بر آسيمگیی
هرودوت از پندارههای نامنطقیی کاست ِ کاهنان ِ مصری از پاکيزگی و دينداری و بیاعتنايیی
فهمناپذيرشان به زيبايیی جسمانی صحّه میگذارد. او، بروشنی، تأکيد می کند که
آن پندارههای پاکيزگیی تناسلی که او به مردمی نسبت میدهد که رسموراهشان است
دستْلُخت سرگين بردارند و با پاهای لُختشان خوراک آماده سازند بهضرورت با
پندارههای يونانيان ِ متمدّن مغايرند.
شکل ِ ۲۰. پليکهی سرخشکل ِ آتيکايی [منبع]، دوروبر ِ ۴۷۰ پم.
|
يک سرنخ ِ مهمّ ِ فرضهای يونانيان دربارهی ارتباط ِ ختنه با کاهنیی مصری را در پليکهی سرخشکل ِ آتيکايیی سدهی پنجم ِ پيش از ميلاد از نقّاش ِ پان میتوان يافت، که هراکلس را به برانداختن ِ بوسيريس، کاهنشاه ِ اساطيریی مصر، وامینگارد، و کاهنچاکران ِ کَل ِ او را که کوشيدهاند تا از هراکلس قربانیيی بشری بسازند. [شکل ِ ۲۰] نقّاش زحمت ِ بسيار کشيده است تا کاهنان را دارای نرههای فربه و زشت و چروکيده و ختنهشده با حشفهی بيرونیشدهی پيازیشکل وانگارد، که تقابل ِ نمايان با نرهی تروتميز و جذّاب ِ هراکلس، با قلفهی بهگزينانه دراز و نوکدارش، دارند. به همين سان، بينيهای کوتاه ِ پهن ِ سربالا و رخسارهای ميمونسان ِ مصريان دشوار میتوانستند به نيمرخ ِ يونانیی پهلوانیی هراکلس ناهمانندتر باشند. به تعبير ِ ديگر ِ سخن ِ کی. جی. دوور، اگر نرهيی ختنهشده رخساری زننده را همراهی میکند و قلفهيی دراز و نوکدار رخساری نيکو را همراهی میکند، قلفهی دراز و نوکدار است که ستوده میشده است.
نويسندگان ِ يونانیی متأخّرتر، چون سْترابون (زاده به
۶۴ پم) و ديودوروس سيکولوس (سدهی يکم پم)، خوانندگانشان را با روايتهايی از
ورزههای مثلهی تناسلیی قبيلههای بدوی و گهگاه غارنشين ِ گوناگون که در
دوروبر ِ دريای سرخ میزيستند، و همچنين عبرانيان و مصريان، به وحشت میانداختند.
با آنکه برخی از اين قبيلهها تنها قلفه را قطع میکردند، ديگرانی حشفه را قطع میکردند،
و ديگرانی نيز همهی نره را قطع میکردند. سترابون همچنين روايتی اينجهانی از
خاستگاه ِ ختنه در ميان ِ عبرانيان فراهم میکند. او مینويسد که بخشی از آنان از
تبار ِ مصريانیاند که ميهنشان را ترک کردند تا از کاهن ِ مرتدّی به نام ِ موسا پيروی
کنند، که از حالوکار ِ مصر ناخرسند بود و به دنبال ِ آن بود که «هستیی خدايی»اش
را مُطَلّق از تصويرگان[۲۱] ِ جانوری بپرستد. موسا پيرواناش را به يهوديّه برد و
يزدانسالاری[۲۲]ی خودسالارانه[۲۳]يی در آنچه اکنون اورشليم است بنيان نهاد:
جانشينان ِ او [موسا]، با راستکرداری و خداترسیی حقيقی، يکچند در همان مسير
ماندند؛ امّا سپس، در وهلهی نخست، مردان ِ خرافی به کاهنی برگماشته شدند، و سپس
مردم ِ جبّارخو؛ و از خرافه خودداری از شهوت ِ جسم برآمد، که خود داشتن از آن
امروزه هم رسمشان است، و ختنهها و برکندنها [از مادينگان] و رعايتهای ديگر از اين
نوع.
اين تقرير ِ سترابون که کاهنان ِ عبرانی ختنهی نرينه و مادينه را به دليلهای جبّارانه و خرافی برنهادند از نظريّهی ويلهلم رايش دربارهی
ختنه چونان سازوکاری برای کنترل ِ اجتماعی پشتيبانی میکند. بعلاوه، اين روايتهای
يونانی از تنمثلههای ورزيده به دست ِ برخی قبيلههای بدویی خاور ِ نزديک بر
ارتباط ِ ميان ِ ختنه و مثلههای شديدتر ِ نره تأکيد میکنند. آنها همچنين ارتباط ِ ميان ِ نرهی ختنهشده (و، ازينرو، حشفهی درمعرضقرارگرفته) و مفهومهای پيوستهی
بدويّت، بربريّت، عقبماندگی، خرافه، و ستم را برجسته میسازند.
نمونهی روشنگر ِ ارتباط ِ ميان ِ نرهی ختنهشده و
بردگی در لوح ِ رُسیی نقّاشیشدهی کورنتیی نامعمولی از سدهی ششم ِ پيش از ميلاد يافت میشود که چهار برده را به کار در حفّاریی معدن وامینگارد، در حالی
که کلنگ برداشتهاند و در سبدها کلوخههای سنگ يا رُس گرد میآورند. [شکل ِ ۲۱] يکی از
بردگان، زورآورْ غولپيکری کلنگبهدست، بروشنی ختنهشده است. نرهی بیاندازهاش
در ميان ِ لنگهايش تاب میخورد. حشفه بيرونیشده است و بسان ِ باقیی تناش رنگ ِ سياه
خورده، و هنرمند دو خط ِ جایزخمیی چروکيدهی نازک در پس ِ تاج ِ هوازدهی حشفه
درنگاشته است. ديگر کارگران، گرچه نه آشکارا ختنهشده، نرههای کوچک ِ خپل ِ بی نوکداریی
بهگزين ِ قلفهی يونانی دارند؛ شايد نقّاش در نظر داشته که همچنين اين بردگان را از لحاظ ِ جنسی به نحوی ازشکلافتاده تصوير کند. پُر روشن است که اين بردگان ِ مثلهشده،
بدريخت، و بدبخت نمیتوانند مطابق با آرمانهای يونانیی زيبايیی نرينه زندگی
کنند.
منبع ِ ديگر ِ گرچه ناعينی که بر تقابل ِ اخلاقآيينی[۲۴]ی يونانيان با ختنه گواهی میدهد قانونهای ويژهی فيلون يودايوس ِ اسکندرانی
(مُرده به دوروبر ِ ۵۰ پس از ميلاد) است. فيلون ادّعا کرد که ختنه «در ميان ِ مردم
ِ بسيار مايهی ريشخند» است. ردّيهی او بر تقابل با ختنه به عنوان ِ «ريشخند ِ
بچّگانه» کوتاهیی او در فهم ِ زيربناهای فلسفی و زيباحسّیی احترام ِ بسيار ِ
يونانيان به پرورش ِ تندرستی و زيبايیی جسمانی—يعنی فلسفهی کالوکاگاثيا—را
فاش میکند. همانندانه، يونانيان آن محيط ِ ايدئولوژيک ِ بيگانه را که در آن فيلون
میتوانست با توسّل به ضرورت ِ ادّعاشدهی «برکندن ِ لذّتها» و «بدرکردن ِ خودبينی»
برای ختنهی کودکان عقلانیسازیيی صورتبندی کند درکناپذير، خندهآور و هولناک میيافتند. ختنه
برای فيلون وسيلهی جرّاحانهی دستيابی به هدفهای اخلاقی با کرختسازی، جنسیزدايی،
ناتوانسازی، و زشتسازیی عمدیی تن بود. يونانيان آزرم، ميانهروی، و بازداری را ارزش
مینهادند، امّا ايدهی برکندن ِ بخشی از اندامهای تناسلی برای رسيدن به اين
هدفهای اخلاقی، دستکم، به نظر میرسيد که نتيجهی عکس بدهد، چه با بيرونی ساختن ِ حشفه
به طور ِ ماندگار و ساختگی، نرهی باقيمانده و دارندهاش به حالت ِ ماندگاری از
هرزگی درافکنده میشد. با در نظر گرفتن ِ سرشت ِ پادْنِهادی[۲۵]ی اين تصوّر ِ عبرانيان
که اخلاق را میتوان با جرّاحی مهندسی کرد، بيدرنگ پيداست که چرا يونانيان ختنهی
کودکان، ايدئولوژیی پشت ِ ختنهی کودکان، هواداران ِ ايدئولوژیی ختنه، و نرهی
ختنهشده را به بيزاری مینگريستند.
[۱] از پيش- + پوست: foreskin: قَلَفه. در ترجمهی فارسی، قلفه منحصراً به معادل ِ اصطلاح ِ فنّیی prepuce به کار رفته است.
[۲] aesthetics: دانش يا فلسفهی حسّ ِ دريافت ِ زيبايیی طبيعی يا هنری [توضيح از اديبسلطانی].
[۳] non-retractile: غيرقابلعقبکشيدن.
[۲] aesthetics: دانش يا فلسفهی حسّ ِ دريافت ِ زيبايیی طبيعی يا هنری [توضيح از اديبسلطانی].
[۳] non-retractile: غيرقابلعقبکشيدن.
[۴] fact: امر ِ واقع.
[۵] vase painting: نقّاشی بر روی سفال. گلدان اصطلاح ِ سنّتی در ارجاع به سفالينههای نقّاشیشدهی يونان ِ باستان فارغ از شکل و کاربرد ِ آنهاست.
[۶] از روی مدل ِ واگويه، از مصدر ِ وانِگاشتن: depictions: نمايشهای چيزی يا کسی در قالب ِ تصوير يا کلمه.
[۵] vase painting: نقّاشی بر روی سفال. گلدان اصطلاح ِ سنّتی در ارجاع به سفالينههای نقّاشیشدهی يونان ِ باستان فارغ از شکل و کاربرد ِ آنهاست.
[۶] از روی مدل ِ واگويه، از مصدر ِ وانِگاشتن: depictions: نمايشهای چيزی يا کسی در قالب ِ تصوير يا کلمه.
[۷] iconographic: مربوط به شمايلنگاری (کاربرد يا مطالعهی تصويرها يا نمادها در هنر).
[۸] از پيشان + -یگی: frontality: ازجلو بودن، نمايش ِ منظرهی جلويیی چيزها در کار ِ هنری.
[۸] از پيشان + -یگی: frontality: ازجلو بودن، نمايش ِ منظرهی جلويیی چيزها در کار ِ هنری.
[۹] unretracted: عقبکشيدهنشده.
[۱۰] literature: مجموعهی نوشتارها؛ ازجمله، مجموعهی نوشتارهای مربوط به موضوعی بخصوص.
[۱۱] aesthetic: مربوط به حسّ ِ دريافت ِ زيبايیی طبيعی يا هنری. نگاه کنيد به پانوشت ِ شمارهی ۲.
[۱۲] ethos: سرشت ِ اخلاقیی اين يا آن مردم.
[۱۲] ethos: سرشت ِ اخلاقیی اين يا آن مردم.
[۱۳] از تَرم (پيشنهاد ِ حيدری ملايری، به معنیی «اصطلاح»، يا «واژه يا گروه ِ واژههای دارای معنیی دقيق») + -شناسی: terminology: سيستم ِ اصطلاحهای متعلّق به دانش، هنر، موضوعی ويژه، يا گروهی اجتماعی.
[۱۴] comparative: مربوط به هَمْسَنْجِش (سنجيدن ِ چيزها با هم) چونان روشی برای مطالعه و پژوهش.
[۱۵] از بافت + -ار: context: بستر ِ معنیبخش ِ کلمه يا عبارت يا گزاره، قراين، سياق، زمينه.
[۱۶] از دَر + فيبولا + -ِش: infibulation: عمل ِ بستن، بويژه بستن ِ اندامهای جنسی، با سگک، حلقه، گيره، يا مثل ِ اينها.
[۱۷] demographic: مربوط به مردمنگاری (جمعيّتنگاری).
[۱۸] depiction. نگاه کنيد به پانوشت ِ شمارهی ۶.
[۱۹] از روی آلمانیی überlebensgroß، از اَبَر- + زی + کَلان: larger-than-life: بزرگتر از اندازهی طبيعی.
[۱۵] از بافت + -ار: context: بستر ِ معنیبخش ِ کلمه يا عبارت يا گزاره، قراين، سياق، زمينه.
[۱۶] از دَر + فيبولا + -ِش: infibulation: عمل ِ بستن، بويژه بستن ِ اندامهای جنسی، با سگک، حلقه، گيره، يا مثل ِ اينها.
[۱۷] demographic: مربوط به مردمنگاری (جمعيّتنگاری).
[۱۸] depiction. نگاه کنيد به پانوشت ِ شمارهی ۶.
[۱۹] از روی آلمانیی überlebensgroß، از اَبَر- + زی + کَلان: larger-than-life: بزرگتر از اندازهی طبيعی.
[۲۰] پيشنهاد ِ حيدری ملايری، از وَرز (بن ِ مضارع ِ ورزيدن) + -ه: practice: عملی که مرتّباً انجام گيرد.
[۲۱] imagery: تصويرها، انگارهها.
[۲۲] theocracy: حاکميّت ِ الاهی، حاکميّت ِ رهبران ِ دينی.
[۲۳] autocratic: خودکامانه، مستبدّانه.
[۲۲] theocracy: حاکميّت ِ الاهی، حاکميّت ِ رهبران ِ دينی.
[۲۳] autocratic: خودکامانه، مستبدّانه.
[۲۴] ethical: مربوط به آيين ِ اخلاقی.
[۲۵] از پاد + نِهاد + -ی: antithetical: ويژگیی آنچه در ضدّيّت ِ مستقيم با چيزی ديگر قرار گرفته، مربوط به پادنهاد [= آنتیتز].
نظرات
ارسال یک نظر